وبلاگ اختصاصی محمد مهدی زاده پاریزی نويسندگان پنج شنبه 20 تير 1398برچسب:, :: 1:35 :: نويسنده : محمد مهدی زاده پاریزی
آقا یوسف ،پدر خانواده که حالا کشاورز است ،آن موقع در تعمیر گاهی فنی کار میکرد .تولد این نو رسیده ،خانه اش را حال و هوای دیگری داده بود. مادر برای سلامتی فرزندش نذر کرده و بچه به سلامت به دنیا آمده بود.قبل از هر چیز ،در گوش بچه اذان گفتند و بعد کمی تربت اما حسین را در دهان او گذاشتند .این رسم خانواده بود تا انشاءالله تربت کربلا ضامن سعادت فرزندشان باشد.بچه دست به دست میچرخید اما هنوز اسمی نداشت .نزدیک غروب شد و قرار شد تا فردا صبح نامی بر او بگذارند.مادر آن شب خواب اما زمان (عج) را دیده بود ،آن هم کنار حوض زیبای خانه و در لابه لای عطر گلهای باغچه. خواب مادر نام بچه را هم معلوم کرد .اسم او قشنگترین اسم بود : "محمد مهدی" مادر از ابتدا توجه خاصی به محمد مهدی داشت و میگفت همیشه با وضو شیرش میدادم و با "بسم الله" او را بغل میکردم.مهدی از کودکی با صدای قرآن مادر ،قرآن خواندن را یاد گرفت و قبل از رسیدن به سن تکلیف شروع به خواندن نماز و گرفتن روزه کرد پس از رفتن به مدرسه تا سال 54 دبیرستان را در رشته ی ریاضی به پایان رساند که مصادف با درگیریهای انقلاب بود . او در رشته ی راه و ساختمان دانشگاه قبول شد اما با آغاز جنگ تحمیلی ،دانشگاه را رها کرد و در جبهه به گروه دکتر چمران پیوست.حاج مهدی زندی نیا ،فرمانده ادوات لشکر 41 ثارالله ،تا روز شهادت،با ابتکارات و طرحهای خلاق خود برای پیشرفته تر کردن سلاحهای جنگی ،نقش و حضور مهمی در جبهه داشت . مهدی زندینیا روزگار جوانیاش را در کار و مبارزه گذراند. مبارزه با طاغوت را که تجربه کرد، بعد از انقلاب به سراغ مبارزه با التقاط و کجفهمی رفت و سپس با حضور در گروه چریکی شهید چمران، مبارزهی پارتیزانی را تجربه کرد. حاج مهدی اسطورهای ناشناخته است که بی شک قطرهای از دریای معارف وجودش میتواند نسلی عطشزده را از تشنگی نجات دهد. نظرات شما عزیزان: پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||||||||||||||||
|